Template By: NazTarin.com
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طراحي بنر رايگان براي شما(وبلاگ همه جوره!)
و آدرس
aliamirifar.loxblog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت
خم می کنم
تا ببینی جدی شدم.
چرا اینگونه سراغم می آیی؟
من به تمنای گریه ات نیست،
که تا سال ها،
تا قرن ها،
تا پایان تلخی،
زیر این خاک سرد،
قصد خفتن کرده ام.
معرفتی مانده اگر
یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،
برای من،
لبخند بزن ،لبخند !!
چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شوم.
تنـــم نلــرزد…..
بغضــم نگیــرد…..
ای کاش قطره اشکی بودم و از روی گونه هایت می گذشتم و در گوشه ی
لبانت جای می گرفتم و قطره قطره جمع می شدم و همانند دریای
بی کران می شدم و تو رادر کام فرو می بردم اما افسوس که اجازه ی
چنین کاری را ندارم زیرا بی نهایت تو را
دوست دارم...
بیا ای بی وفای من
و امشب را فقط امشب
برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی
که ویران شد
برایت قصه ها دارم
تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی
و امشب آخرین اندوه من مهمان توست
بیا نامهربان
و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن
چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم
و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود
قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
که من در وصف چشمانت
کلامی سهل بنویسم
درون شعر های من
همیشه نام و یادت بود
درون قصه های من
همیشه قهرمان بودی
ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر
تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من
درون قصه هایم ، قهرمانهارا
به خون خواهم کشید آخر
و دیگر شعرهایم بوی خون دارد
ببخش ای خاکی خسته
اگر امشب به میل من
کنارم تا سحر بیدار ماندی
برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
که امشب میزبان
رنج من گشتی
«خداحافظ»
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهاییم را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی ؟
میدونی فرق تو با عشق زندگی و گل چیه ؟ عشق یک کلمه هست ولی تو معنی ان هستی ، زندگی یک اجبار هست ولی تو دلیل آن هستی ، گل یک گیاه هست ولی تو عطر آن هستی...
اما در انتظار فردایم.
اشاره کن که بشکفم
حتی در این یخ بستگی
در این ترانه سوزی و
در این غزل شکستگی
طلوع کن طلوع کن
بر این ستاره مردگی
که از تو تازه می شود
این خلوت سر خورده گی
طلوع کن طلوع کن
که بودنم تازه کنی
دست مرا بگیریو
با بوسه اندازه کنی
طلوع کن طلوع کن
ایینه پر می شود
از جوانیه خاطره ها
تن تو و شرم منو
خاموشیه حنجره ها
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم
رنگین کمان من تویی
که به ستاره می رسم
من به تو شک نمی کنم
طلوع کن طلوع کن
از تو به پایان می رسم
شروع کن شروع کن
در شكار معرفت با عاشقان پيمان بسته ايم
در ميان عاشقان ما عاشق دل خسته ايم
درجواب بي وفايى مهربانى كرده ايم
مهربانى را به رسم معرفت طى كرده ايم
مینویسم خاطرات با اشک اه درشبی غمگین وتاریک وسیاه
مینویسم خاطرات از روی درد تابدانی دوریت بامن چه کرد.
عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيس / تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدور هر عياش نيست / غم کشيدن صنعت نقاش نيست...
من به این مهر سکوت ؛ من به این تاریکی ؛ من به ما ؛ من به فرسودگی ذهن خودم معترضم که چرا ...........
شوق آغاز مرا
و منی چون من را ز خودم دزدیدند
به کجا بر گردم ؟
حق برگشتن را زتنم دزدیدند...